جدول جو
جدول جو

معنی گلی جرد - جستجوی لغت در جدول جو

گلی جرد
(گُ)
دهی است از دهستان جاپلق بخش الیگودرز شهرستان بروجرد که در 32هزارگزی شمال باختری الیگودرز و 5هزارگزی خاور راه شوسۀ شاه زند به ازنا واقع است. هوای آن معتدل و سکنه اش 522 تن است. آب آنجا از قنات و چاه تأمین میشود. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و راه آن اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایرن ج 6)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گل زرد
تصویر گل زرد
نوعی گل کم پر به رنگ زرد و شاخه های بلند و پرخار که بیشتر در کوهستان می روید، تیغ کوهی
فرهنگ فارسی عمید
(گُ زَ)
دهی است از دهستان کوهدشت بخش طرهان شهرستان خرم آباد واقع در 12هزارگزی جنوب خاوری کوهدشت و 14هزارگزی جنوب اتومبیل رو خرم آباد به کوهدشت. هوای آن معتدل و دارای 180 تن سکنه است. آب آن از نهر و چاه و محصول آن غلات و لبنیات است. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان سیاه چادربافی است. راه آن اتومبیل رو است و ساکنان از طایفۀ سوری و چادرنشین اند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(گُ لِ زَ)
شب بوی. (صحاح الفرس). گیاهی است از خانوادۀ گل سرخ. (گیاه شناسی ثابتی ص 210). گونه ای است از نسترن که در گیفان و بجنورد یافت میشود و بنام گل زرد معروف است، یک جور از این گونه به نام گل دورنگ شناخته میشود. گونۀ دیگری هم هست به نام گل زرد میخوانند. (جنگل شناسی ساعی ج 1 ص 271). درختچه های خرد از این گل در راه گیفان به بجنورد به حال وحشی است و برای پرچین در نقاط کوهستانی پیرامون باغها میکارند. ورد اصفر. قسمی گل محمدی به رنگ زرد و از آن قسمی پرپر است که به نهایت زیباست. (یادداشت مؤلف) :
تا چو بر شاخ گل زرد چو دینار شود
لالۀ سرخ چو بیجاده بتابد ز کمر.
فرخی.
گل زرد و گل خیری و بید باد شبگیری
ز فردوس آمدند امروز سبحان الذی اسری.
منوچهری.
گل زرد و گل دورو گل سرخ و گل نسرین
ز درد و داغ دادستند ما را خط استغنی.
منوچهری.
دل غالیه فام است و رخش چون گل زرد است
گویی که شب دوش می و غالیه خورده ست.
منوچهری.
تو پنداری که نسرین و گل زرد
بباریده ست برپیروزه گون لاد.
ناصرخسرو.
رویم گل زردشد از درد جهالت
وین سرو بناوقت بخمید چو چنبر.
ناصرخسرو.
در این باغ از گل سرخ و گل زرد
پشیمانی نخورد آن کس که برخورد.
نظامی.
، مجازاً خورشید در این بیت:
هزاران نرگس از چرخ جهانگرد
فروشد تا برآمد یک گل زرد.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(گِ لِ زَ)
گلی است و آنرا از موضعی که نزدیک است به قسطنطنیه آورند. و آنرا به عربی طین الصنم وطین الاصفر خوانند سرد و خشک است بر ورمهای گرم طلا کنند نافع باشد و اسهال خونی را ببندد. (برهان) (آنندراج). طین زرد و طین اسفر است. (تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
(کُ جِ)
قلعه ای استوار و بزرگ است میان خوزستان و لر وبین آن و اصفهان دو منزل است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(گِلْ یِ)
دهی است از دهستان اهلمرستاق بخش مرکزی شهرستان آمل که در 10500گزی شمال باختری آمل و 3000گزی باختر راه شوسۀ آمل به محمدآباد واقع شده است. هوای آن معتدل و سکنه اش 340 تن است. آب آنجا از چشمۀ چائوسر و فاضلاب دارابکلا تأمین میشود. محصول آن برنج، کنف، حبوبات، پنبه و مختصر غلات و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(گْلُ / گِ لُ شُ)
دهی است از دهستان حومه شهرستان ملایر واقع در 9000گزی شمال باختری شهر ملایر و 7000گزی شمال راه شوسۀ ملایر به همدان. هوای آن معتدل و دارای 314تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول آن غلات و دیم است. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان قالیبافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(مَ حَلْ لِ)
یا اندمشن. نام قلعۀ مستحکمی است واقع در خوزستان که یک نوع قلعۀ باستیل محسوب میشد و آن را ’انوشبرد’ یا قعلۀ فراموشی نیز میخواندند زیرا که نام زندانیان و حتی نام آن مکان را کسی نبایستی بر زبان براند. هوبشمان شباهت این نام را که بوسیلۀ متون ارمنی به ما رسیده است با اندمشک، نام باستانی شهر دزفول یادآور شده است. (از ایران در زمان ساسانیان ص 330 و حاشیه)
لغت نامه دهخدا
(عَ سُ دَ)
دهی است از دهستان خدابنده لو، بخش قروه، شهرستان سنندج. واقع در 13هزارگزی شمال خاوری گل تپه، و 12هزارگزی خاور راه شوسۀ همدان به بیجار. ناحیه ای است کوهستانی وسردسیر، و دارای 400 تن سکنه. آب آن از چشمه تأمین می شود. و محصول آن غلات، حبوب، انگور، صیفی و لبنیات است. اهالی به زراعت و گله داری اشتغال دارند. راه آن مالرو است، و در تابستان از طریق سراب می توان اتومبیل برد. فاضل آب سراب را در زمستان و بهار در غار بالای این ده بوسیلۀ سدی جمعآوری می نمایند و در تابستان به مصرف آبیاری اراضی طراقیا میرسانند. نام اصلی این ده علی سد است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ خَ)
ابن احمد خرد یمانی. فقیه و اصولی و ادیب بود و به سال 994هجری قمری درگذشت. او را تحقیقی در رسالۀ قشیریه است. (از معجم المؤلفین بنقل از الاعلام زرکلی ج 5 ص 64)
لغت نامه دهخدا
(تَ لِ جِ)
دهی از دهستان کمازان شهرستان ملایر است که 850 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
تصویری از گلو درد
تصویر گلو درد
عارضه درد گلو و عسرالبلع و عسر النفس آنژین
فرهنگ لغت هوشیار
درد پهلو، درد کلیه
فرهنگ گویش مازندرانی
اطراف حلقوم و حنجره
فرهنگ گویش مازندرانی
سرفه ی کوتاه، صاف کردن گلو و حنجره
فرهنگ گویش مازندرانی
آروغ زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
گردن بند
فرهنگ گویش مازندرانی